سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انتفاضه ظرفی از دعا تا رجعت ستاره ها
صفحه اول
شناسنامه نویسنده
گفتگوی مستقیم
پنج شنبه 86 خرداد 3 ساعت 8:58 عصرتأثیر منفی (فاصله) در روابط پدر و پسر . . .

همیشه برام یه حس بدی رو تداعی می کرد وقتی ذهنم متوجه این موضوع می شد که می دیدم در دوران نوجوانی و مواجهه با خیل سؤالات و شبهات در مورد خودم، مسائل دوران نوجوانی و بلوغ و تغییرات فیزیکی و چگونگی برخورد و نگاه به آن، پدرم برای این موارد، رابطه خوب و نزدیکی با من نداشت، نمی دانم ! شاید بخاطر آن چیزی بود که بعضی ها اسمشو می زارن حیا !!!
( باید توجه داشت که هر خصلتی هم جنبه خوب داره و هم جنبه بد، مثلا دشمنی، کینه، حسادت (که جنبه خوب اون می شه غبطه) و بسیاری از موارد دیگه که می شه جنبه خوب داشته باشن )
به نظر نمی رسه که در این زمان صفت حیا! کاربردی داشته باشه، درسته که حریم ها باید رعایت بشه و خوبه که یه فضایی بین پدر و پسر حاکم باشه اما در کجا ؟ و در چه زمانی ؟
- به هر حال این امر باعث شد که من برای آگاهی و کسب اطلاع از جواب سوالهایی که داشتم به منابع دیگری مراجعه کنم که خود دشواری های زیادی رو برام بوجود می آورد و گاها جواب خودمو نمی گرفتم ...
مگر نه این است که در کنار دختران، مادرانی هستند که در زمان قبل و بعد از بلوغ به آنان در مورد مسائلی که با آن روبرو هستند، آگاهی می دهند و جلوگیری می نمایند از اینکه به مشکل برخورند و نگرانی از عدم دانایی در مورد مسائلشان، آنان را آزار دهد ؟!!!! ----- پس چرا نباید این چنین روابطی را پسران هم از آن بهره مند شوند ؟!!!!
- می دونید اگه این مطلب شوخی گرفته بشه و ساده از کنارش گذشته بشه، چه اتفاقاتی ممکنه بیفته ؟

راه حل چیست ؟  ...

اون زمانی که داشتم به این موضوع فکر می کردم، مطلبی به ذهنم خطور کرد که خود می توانست راه حلی باشد و این مسئله را شاید مرهمی باشد اما برای فرزندانم ...
- به ذهنم رسید که دفتری تهیه کنم، یکی برای پسرم و دیگری برای دخترم ! و در هر کدام از آن ها مسائل مربوط به خودشان را در هر مقطعی از سنشان و بلکه حرف های نگفته ای که شاید در زمان خودش هم نتوان گفت را بنویسم

* در آن زمان به نوعی دفتر مذکور را به فرزندم بدهم، حالا یا از طریق خودم و یا مادرشان و یا هر کس دیگر، نمی دانم!، باید فکر کنم ببینم چه راهی می توانم پیش روی خودم بزارم ...... و اگر هم در قید حیات نبودم تا خودم به آنان تقدیم کنم، خب، در این حالت هم خوشحالم که آنان برای دانستن مسائلی که هم حقشان است و هم خلاف دستور خدا نیست، نیازی ندارند تا جذب کسان دیگر شوند که البته شاید بهتر باشد بگویم ناکسان! و آنانی که معلوم نیست چه بر سر معصومیت فرزندانم می آورند ...
* البته شاید هم به نتیجه رسیدم تا برخی مسائل کلیدی رو خودم با زبان خودم به فرزندانم بگویم تا آن حرفها و آگاهی را با عشق سرشار از درونم به عزیزانم منتقل کنم، تا با یاری خدا باعث نشود به زوال زندگی آنان در اجتماع منجر شود ... که آنها هم در آینده از من گله ای داشته باشند و نزد خود و بلکه تا آخر عمر بگویند که پدری داشتیم که ...
* یه اقدام دیگه هم توی ذهنمه که بنظرم می رسه خوب باشه :
اینکه یه فردی که با تحقیق و پیگیری می تونم پیدا کنم و اونی که بهش اعتماد دارم و خیلی هم فاصله سنی زیادی نداشته باشه با فرزندم رو انتخاب کنم و باهاش صحبت کنم و توجیحش کنم تا با نزدیک شدن و دوستی با فرزندم برخی مسائل رو که دوست شاید بتونه بهتر از پدر به اون بگه رو بهش بگه ( می شه این فرد روحانی هم باشه که دیگه محشره )

* در پایان این متن از خدای متعال و رحمان و رحیم می خواهم و التماسش می کنم که به من توانی مضاعف دهد تا بتوانم به عنوان پدری دلسوز و آگاه سایه ام را بر سر خانواده عزیز تر از جانم بگسترانم و با مدد او وظیفه ای که بر دوشم می نهد به بهترین نحو به انجام برسانم ... آمین!


* محتاج یک نگاهم *


متن فوق توسط: بی احساس نوشته شده است| نظر با احساس ها ( نظر)
چهارشنبه 86 خرداد 2 ساعت 5:20 عصرروزهای جالب انگیز ناک . . .

این روزها ، خیلی روزهای جالب و شایدم اعجاب انگیز رو گذروندم ...
خیلی ها بهم سر زندن ( حالا یا پیام گذاشتند یا فقط مطالب رو خوندند)، دستشون درد نکنه، منت بر سر من گذاشتند،
یه حرفای جالب هم بعضی ها با پیامی که می زاشتند، بهم می زدند ...
بعضی ها هم پی ام می دادند و کلمات زیبا از جانشان به جان ما نثار می کردند ...

حالا چی می گفتند ؟!!!!!
- می گن که تو از طرز نوشته هات و حال و هوای وبلاگت معلومه که عاشق شدی، اونم عاشق یه فرد خاص (عجب!) حالا این هیچ
- می گن که چرا می نویسی توی پیام هات در وبلاگ های دیگه  (داداش علی) !!! ، چشم از این بدانید، می نویسم (ابجی علی)
- می گن که چرا بعضی ها توی وبلاگ تو پیام می زارن ( چشم از این به بعد از دور با کاتیوشا دست مبارکشونو قطع می کنیم )
- من واقعا متاسفم که این موردها پیش اومده و فی الواقع دلیلشو متوجه نمی شم!
- کسی از افراد از طرف شخص دیگری پیام داده در وبلاگ و اصلا هم کار خوبی نکرده چون بنده با ایشان ارتباط نداشتم و متاسفانه وجه و آبروی نداشته ما رو برد زیر علامت تعجب !
- شخص دیگری هم بدون نام پیام گذاشتند که بنده آن را حذف کردم، حرفی ندارم جز تأسف
- نمی دونم چه باید کرد جز اینکه بنده کارم شده هر لحظه به وبلاگ سر بزنم! یعنی منم مثل دیگران پیام ها رو بصورت پیش فرض خصوصی بزارم ؟ این درسته که دیگران از نظرات نتونند استفاده کنند ؟ ... پس چرا وبلاگ زدم، همون دفتر شخصی خودم کافی بود دیگه ...
جالبه نه ؟!!!
* باید بگم که عزیز من، بله بنده عاشقم، عاشق زندگی آیندم، عاشق کسی که من می خوام باهاش زندگی کنم و اون در کنار من باشه، عاشق زندگیم، عاشق خودم ...، پس این همه فکر و دست نوشته و کنکاش در یادگیری و تمرین برای زندگی آینده برای چیه؟ خب مگه کسی هم که عاشق نیست این کارو می کنه ؟ یا شایدم بشه اسممو گذاشت دیوانه !
* ببینید دوستان! ، ما در این گروه، گرد هم اومدیم تا بتونیم بخوبی از اطلاعات و تجربیات یکدیگر استفاده و از در کنار هم بودن بهره کافی رو ببریم و دیگر هیییییییییییییییییچ!!!

در پایان باز هم از دوستان گرانسنگ خودم و خانواده فهیم پارسی بلاگ تشکر می کنم که میان در وبلاگ و با نظراشون به بنده درس زندگی می دن و هم رفتارهای منو اصلاح می کنن ، بسیار کار خوبیست و من هم همین رو می خوام/
حق نگهدار!  پیروز باشید . . .

 * محتاج یک نگاهم *


متن فوق توسط: بی احساس نوشته شده است| نظر با احساس ها ( نظر)
شنبه 86 اردیبهشت 29 ساعت 8:50 عصرزمزمه های تنهایی من . . .

تنها ماندم، تنها ماندم


چون آهی بر لبها ماندم -------------------- تنها با دل بر جا ماندم
راز خود به کس نگفتم ---------------------- مهرت را به دل نهفتم
با یادت شبی که خفتم ---------------- چون غنچه سحر شکفتم
دل من ز غمت فغان بر آرد ------------------ دل تو زدلم خبـر ندارد
=============
وصلت را زخدا خواهم -------------- از تو لطف و صفا خواهم
کز مهرت بنوازی جانم
عمر من به غمت شد طی ------------ تو بی من و غم تا کی
دردی هست نبود درمانم

 

خب دیگه ما هم تنهایی خودمونو با این چیزا ( البته نه فقط ) پر می کنیم.

* محتاج یک نگاهم *


متن فوق توسط: بی احساس نوشته شده است| نظر با احساس ها ( نظر)
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >


شاید درباره خودم
احساس با تو بودن
بی احساس
لوگوی من
احساس با تو بودن
لوگوی با احساس ها




























































لینک بقیه با احساس ها
عاشق آسمونی
سیب سرخ
سجاده ای پر از یاس
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
دانلود آهنگ
نغمه ی عاشقی
برترین لحظه ها
03955809074 سید مهدی ملک الهدی
سفیر دوستی
کلبهء ابابیل
اطلاعات عمومی
ققنوس...
.: شهر عشق :.
رنگارنگه
ܓღ فـــرقــ بــیــنـــ عـشــقــ و دوسـت داشــتــنــ

سایت روستای چشام (Chesham.ir)
منتظر مفرد مذکر غایب
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
من.تو.خدا
عشق
جزتو
Manna
Just for fun
..::غریبه::..
جیغ بنفش در ساعت 25
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
تیـــــــــــام
غزلیات محسن نصیری(هامون)
پاتوق دخترها
یه کم فکر کنیم...!
زندگی مال ماست...
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
مشق عشق ناز
مجله اینترنتی
دلنوشته های یه عاشق!
از فرش تا عرش
هر چی بخوای!!!!!!!!!فقط تو
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
آموزش تست زدن کنکور
دوزخیان زمین
آبشار
حب الحسین اجننی
احساس ابری
فقط ما
...دختر روستا...
ME&YOU
آرامش ابدی
عطاری
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
esperance
کتاب خوان
عشق من هیچ وقت تنهام نزار
سکوت شبانه
به دنبال خویشتن ِخویش
جوک و خنده
یه دختر تنها
** بــــــــــــا نوی شهـــــر آرزوهــــا **
مفهوم عشق
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
امانتدار امام
خورشید خاموش
کشکول
دهکده عشق
عاشقی -3
مفهوم عشق
رنگارنگ
من هیچم
مه نو سفر
گنجینه قصار
اموزش.ترفند.مقاله.نرم افزار
نسیم خورشید بی حجاب
اینجا چراغ قرمز ندارد
افلاک
قدرت شیطان
دو کلمه حرف حساب
حدیث نفس
.•¤ خانه آرزو ¤•.
عاشقان میگویند
اس ام اس عاشقانه
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
تک ستاره
دل نوشته های بهاری
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
خانواده و زندگی سالم
آب آور تشنه
مسائل جنسی
قاصدک
سلی و جاسی جووووووووووووون
نوای احساسی
اشتراک در خبرنامه
 
جستجو در کل مطالب
 :جستجو

جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!