روزگاری است که خیلی باید در رفتارمون و برخورد هامون با بچه ها دقت کنیم.
یه طوری نشه که بابت یه رفتار اشتباه و نسنجیده و از روی بی اطلاعی باعث بشیم که این ویروس مهلک جانیِ این زمانه، گریبان فرزندمون رو بیشتر بگیره و با خودش به ناکجا آباد ببره . . .
روزگاری است که برای رفتار با فرزندان و قدم به قدم همراهی کردن آنها باید خیلی تلاش کنیم و باید بسیار کسب علم کنیم و خودمون رو به روز نگه داریم چرا که اگر از اونها عقب بیفتیم دیگر توانایی همراهی آنان را نداریم . . . همین زمان است که دیگر بچه ها نسبت به والدینشان رغبتی نشان نمی دهند و انس با آنها را ترجیح نمی دهند و به پس توی خلوت خود می روند و فاصله را انتخاب می کنند . . .
. . . شبی از شب های زیبای خداوند پدری کنجکاو می شود که به اتاق پسر خود برود . . .
پسر در اتاق سرگرم فعالیت با رایانه خود با باز شدن نابهنگام درب اتاق مواجه می شود، در حالی که سرگرم به گشت و گذار در کوچه پس کوچه های این رایانه دوست و گاهی نارفیق بوده است . . . هول می شود و دکمه ای را می زند . . .
کاری هم نمی کرده فقط هول شده و از این باز کردن سریع در شوکه شده است . . .
پدر کنجکاو وارد اتاق می شود و کمی می نشیند و کمی نگاهش را به این طرفو آن طرف می اندازد که در همین حین . . .
یک سی دی می بیند ، تصویر یک زن کمی برهنه یا بهتر بگویم مختصری کم پوشش به چشمش می خورد ... واااااااای چه هیاهویی ... چه فریادهایی ... چه کتک هایی ... کیبورد را شکست . . . موس را به دیوار کوبید . . . پیراهن پسر را از شدت ضرب و شتم پاره کرد . . .
می دانید آن سی دی چه بوده ؟
سی دی راه انداز کارت گرافیک رایانه . . .
آیا چطور اجتناب کرد ؟ متاسفانه درگیر با فرهنگ غربیم و تکنولوژی را آنان صاحب اختیارند . . .
هر تصویری که بخواهند مطابق فرهنگ و یا اصلا از روی قصد و موزی گری در هر جایی منتشر می کنند ... بچه مقصر است ؟
این همان رایانه ای است که تو برایش خریدی و آن سی دی هم همراه او بوده است ...
اصلا نگاه پسر به آن سی دی طور دیگری بوده است ...
دیدی او را حساس تر کردی ؟
او در درونش می گوید که این چه حساسیتی داشته که به این شدت واکنش پدر را برانگیخت و اینگونه کتک خوردمو تحقیر شدم و رایانه ام را شکست . . .
او کنجکاو تر می شود و شاید هم از روی نفرت و کینه و غضب اصلا خودش را بیشتر به دام می اندازد ...
پیگیر اطلاعات بیشتری در مورد اینگونه تصاویر می شود . . .
آیا شتر دزد می شود ؟
شاید بارها و بارها دیده باشید چند نفری رو که در همین شهر خودتون ظاهرا با هم اومدن بیرون ...
خانم آقا احیانا چند تا بچه ...
حضرت آقا خیلی لطف کرده باشه دست یه بچه رو گرفته مثل پادشاهان دو کیلومتر جلوتر راه می ره
و حاج خانم بنده خدا هم با یکی دو تا بچه ای که دوست دارن همه جا رو نگاه کنن و به زرق و برق دنیا بپردازند یواش یواش راه می ره
اون آقا هم اصلا توجه نداره که اینا کجا هستند نیستند چی به سرشون میاد رسیدن نرسیدن ظاهرا مهم نیست . . .
عین قشون شکست خورده ...
شایدم با هم قهرن ...
نمی دونم ..................
فقط همینو می دونم که این در کنار هم بودن در بیرون وظیفه مرده که بهش توجه کنه
باید وقتی می رن بیرون مدام حواسش باشه که خانمش عقب نیفته
یه پیشنهاد می دم که کار راحت تر بشه ... مرد مؤمن اصلا یه گوشه چادر خانومتو بگیر ... احیانا هم اگر اهل صفا هستی دست خانومتم همینجوری که زیر چادره بگیر که هیچ وقت هم عقب نیفته و تو هم همیشه حواست باشه که رهاشون نکنی
یک کلام :
مرد نگهبان زنه
مرد نگهدار زنه
مرد با جانش باید حواسش به زن باشه
خب از اول زندگی تمرین نکردی حالم هم سخته
ولی باید تمرین کنی و یاد بگیری
تعارف هم نداره وظیفه داری و باید خودتو تمرین بدی
خدا هم ازت خواسته پس تکلیفه