شاید بارها و بارها دیده باشید چند نفری رو که در همین شهر خودتون ظاهرا با هم اومدن بیرون ...
خانم آقا احیانا چند تا بچه ...
حضرت آقا خیلی لطف کرده باشه دست یه بچه رو گرفته مثل پادشاهان دو کیلومتر جلوتر راه می ره
و حاج خانم بنده خدا هم با یکی دو تا بچه ای که دوست دارن همه جا رو نگاه کنن و به زرق و برق دنیا بپردازند یواش یواش راه می ره
اون آقا هم اصلا توجه نداره که اینا کجا هستند نیستند چی به سرشون میاد رسیدن نرسیدن ظاهرا مهم نیست . . .
عین قشون شکست خورده ...
شایدم با هم قهرن ...
نمی دونم ..................
فقط همینو می دونم که این در کنار هم بودن در بیرون وظیفه مرده که بهش توجه کنه
باید وقتی می رن بیرون مدام حواسش باشه که خانمش عقب نیفته
یه پیشنهاد می دم که کار راحت تر بشه ... مرد مؤمن اصلا یه گوشه چادر خانومتو بگیر ... احیانا هم اگر اهل صفا هستی دست خانومتم همینجوری که زیر چادره بگیر که هیچ وقت هم عقب نیفته و تو هم همیشه حواست باشه که رهاشون نکنی
یک کلام :
مرد نگهبان زنه
مرد نگهدار زنه
مرد با جانش باید حواسش به زن باشه
خب از اول زندگی تمرین نکردی حالم هم سخته
ولی باید تمرین کنی و یاد بگیری
تعارف هم نداره وظیفه داری و باید خودتو تمرین بدی
خدا هم ازت خواسته پس تکلیفه